معنی همدل و صمیمی

حل جدول

همدل و صمیمی

یکدل


صمیمی

همدل

یکدل، یکرنگ

یکدل

فرهنگ معین

همدل

دارای یک رأی و اندیشه، متفق، متحد، دوست جانی و صمیمی. [خوانش: (~. دِ) (ص مر.)]

لغت نامه دهخدا

صمیمی

صمیمی. [ص َ] (ص نسبی) منسوب به صمیم. رجوع به صمیم شود. یکدل. صدیق یکتا. همدل. یگانه. چنانکه گذشت یکی از معانی صمیم خالص، است و این یا، را به آخر آن افزوده اند مانند ضروری...

فرهنگ عمید

صمیمی

ویژگی رابطه‌ای که کاملاً دوستانه باشد،
یک‌دل، همدل،


همدل

دو تن که دارای یک رٲی و اندیشه باشند، متحد، متفق،

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

صمیمی

ویستاخ خواتیک خاتیک خوانده می شود خودی خودمانی یکرنگ (صفت) منسوب به صمیم: تصمیم آنست که ستاره با آفتاب باشد و یا بمقارنه او کمتر از شانزده دقیقه مانده بود و یا از مقارنه او گذشته بود کمتر از شانزده دقیقه تا بدین حد است ستاره را پس و پیش از آفتاب صمیمی خوانند، خالص و مخلص: دوست صمیمی. توضیح این کلمه بدین نحو در اصل صمیم بدون یا ء است ولی در تداول فارسی یایی بدان افزایند.

مترادف و متضاد زبان فارسی

همدل

متحد، موافق، هم‌راء‌ی، یکرنگ

معادل ابجد

همدل و صمیمی

275

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری